موضوع تمبر
اولین کنگره ی بین المللی معماری جهان، اصفهان، 23 شهریور 1349
-
موضوع سخنرانی فیلیپ ویل: به سوی یک معماری نوین در ایران
متولد 15 فوریه، راچستر نیویورک، به هنگام حضور در نخستین کنگرهی بینالمللی در اصفهان، 64 سال سن داشت. ویل دوران تحصیل خود را در آکادمی فیلیپس (1964) گذراند و فارغالتحصیل رشتهی معماری از دانشگاه کرنل بود (1930 - 1928). فیلیپ ویل تا زمان حضور در کنگره، در انیستیتوی معماری آمریکا مشاغلی را بر عهده داشته که عبارتند از: سرپرست (51- 1947)، نائب رئیس (52- 1951)، رئیس (54 -1952)، رئیس انجمن معماران ایلینوی (49- 1947)، معاون دوم (58- 1956)، معاون اول (60- 1958)، رئیس (62 -1960).
من پیش از اینکه به تهیهی این مطلب بپردازم، هرگز به ایران مسافرت نکرده و مردم این سرزمین، طرز امرار معاش، نظام ارزشها و آرزوهای آنها را آنطور که باید، نمیشناختم.
برای پیبردن به اقدامات درخشان این ملت در زمینهی معماری که ششهزار سال تاریخ پرافتخار دارد، تصویرها و روایات نویسندگاه کفایت نمیکند.
در این گفتار بجز نتیجهگیریهای اصولی که برای تمام کشورها یکسان است، اظهارنظرها با فروتنی ابراز می شود و اگرچه یکنفر خارجی وابسته به فرهنگی که هزاران کیلومتر با اینجا فاصله دارد، میتواند نسبت به تفاوتهای عمدهی مردم و طرز زندگی آنها حساس و واقعبین باشد؛ مادامی که برداشتهای او به وسیلهی مشاهدات شخصی تأیید نشود، به حکم خرد باید از داوری نهایی چشم پوشید.
به همین صورت، خواننده نیز باید اندیشههایی که به این طریق ارائه میشود را حکمی مطلق تلقی نکند.
چنانکه به نظر میرسد، این کنفرانس به منظور کمک به رهبری خلاقانهی ایرانیان در کشف اصولی که به معماری اصیل و افتخارآمیز ایرانی منتهی میشود، تشکیل شده است. این کنفرانس در زمانی تشکیل میشود که توجه این ملت به اصلاحات اجتماعی و رشد اقتصادی معطوف است و قدرت مردم تماموکمال در به ثمر رساندن آرمانها صرف میشود که این امر تحسین جهانیان را برانگیخته است.
این توجه به طراحی و معماری، هنرهای که محیط فیزیکی جامعه را تشکیل میدهند و در شکلگیری خصوصیات و زندگی مردم نقش عمدهای دارند، یکی از گرامیترین سنن رهبران بزرگ این مرز و بوم ــ از قدیم میباشد. به شکرانهی وجود چنین رهبران عالیقدری مدتهای مدید، معماری ایران و معماران این سرزمین به دیگر کشورها نفوذ کردهاند و اثر این نفوذ را میتوان از اقیانوس اطلس گرفته تا کنارههای رودخانههای هندوستان مشاهده نمود. هر جا که قدر هنر شناخته میشود، از کیفیت والای سلیقهی سنتی ایرانیان در قلمرو مهندسی، معماری و هنرهای تزئینی با افتخار یاد میشود.
در اینجا ملتی را میبینیم که در عین آگاهی از سنن ملی و احساس سربندی نسبت به آن، در تکاپوی فنون و تکنولوژی جدیدی است که بتواند با توسعهی روزافزون سطح زندگی مردم تطبیق نماید.
اما چنانچه دقت شود، در این راه به دو صورت امکان لغزش وجود دارد: یکی در پی تبعیت کورکورانه از فرمهای سنتی و دوم، کپیبرداری از ظاهر معماری غرب. بنا بر تعاریف، «هنر» حاصل عمل خلاقانه است، کپیبرداری نیست و بازآفرینی هنر دیگران خالی از آفرینندگی است. برای آنکه بتوان از آثار ارزشمند گذشتگان بهرهمند شد، باید تنها از اصول آفرینندگی آنها توشه برگرفت و باید دید محدودیتها و شرایط فنی، مادی و فرهنگی گذشتگان چه بوده تا چنین فراوردههایی را سبب شده است. آیا عمارات بزرگ آن دوران پاسخگوی مناسبی به بستر زمان بودهاند؟ آیا آبوهوا نیز عامل پیدایش چنین ضرورتی بود؟ آیا مواد و مصالح و فنون جدید نیز دچار همان محدودیتها هستند؟ آیا هنوز هم مشکلات مربوط به مهارتهای فنی و روشهای ساختمانی، محدودیت ایجاد میکنند؟ آیا در فرهنگ جدید نسبت به انگیزههای محیط بیرون، همان عکسالعملهای قدما برقرار است؟ در نیازمندیهای عاطفی و عملکردی انسان چه تغییراتی رخ داده است که باید نسبت به پاسخگویی آنها اقدام کنیم؟ تا چه اندازه میتوان از معماری غرب در ایران استفاده کرد؟ آیا باید وسایل نامأنوس با خلقوخوی ایرانی را کنار گذاشت؟
باید آگاه باشیم علت آنکه ماشینیزم در آمریکا تا این حد ترویج یافته است، بیش از هر چیز، جنبهی اقتصادی آن می باشد؛ چرا که در این کشور مزد کارگر نسبت به نرخ مواد و مصالح گرانتر است، نتیجه آنکه استفادهی بیشتر از مواد و مصالح و تقلیل میزان کار در ساختمان یک بنا رواج یافته است. همچنین تولید در کارخانه و تحت شرایط کنترل شده ارزانتر از مرمت در محل ساختمان و استقرار تولید در هوای آزاد تمام میشود. آیا در ایران نیز چنین وضعیتی حاکم است؟ جواب این پرسش ناگفته پیداست.
برای بررسی این مسائل، پیش از هرچیز باید به مردم این سرزمین بپردازیم. عدهی زیادی از همکاران من و منتقدین آنها معماری را یک هنر تجسمی قلمداد میکنند، ولی آنها در اشتباه هستند. گرچه دید (که عامل بینایی است) مهم است اما فقط یکی از حسهایی است که به داوری طرح معماری مینشیند. محیط و زندگی ما تنها برای بینندگان ساخته نشده بلکه در آنجا نابینایان و ناشنوایان هم زندگی میکنند. طراح محیط زندگی باید مردم را همچون مجموعهای از ادراکات حسی بداند که میبینند، میشوند، لمس میکنند و با حس شامه، بو میکنند. آنها نسبت به فضا، نور، رنگ، فرم، بافت، رطوبت، جریان هوا، طرح، جنبش، حرکت، بو و بسیاری امور دیگر که جملگی عناصر مهمی در معماری هستند، عکسالعمل نشان میدهند. پس با این ملاحظات، روشن میشود که ریشههای معماری فقط منحصر به ساخت بنا و چشمانداز آن نیست و از اعماق وجود انسان برمیآید. مطالعهی معماری با مطالعهی انسان آغاز میشود.
برای شناخت انسان به انسانشناس، جامعهشناس و اتولوژیست (محقق آداب و رسوم) احتیاج داریم. باید از عکسالعملهای روانی انسان آگاه باشیم، باید از کم و کیف عکسالعمل گروهی و رفتار متقابل درونگروهی آنها باخبر شویم و بالاخره باید بدانیم طرز زندگی مردم و محیطی که طراح به وجود میآورد، چگونه شکل میگیرند و انسان چگونه خود را با آنها تطبیق میدهد. خلاصه آنکه، کار ما مستلزم آگاهی از هنر رموز اجتماعی است.
در چنین زمینهای کار معمار پیچیدهتر و مشکلتر میشود. در میان ما، افراد با صلاحیت کم هستند و کوششهای ما محدود، ترسآلود و مبتنی بر الهامات شخصی و تردیدآمیز می باشد. اینها همه از بیخبری ما سرچشمه میگیرد و اگرچه این صحبتها به توجیه خودمان تعبیر شده، باید گفت که ما تا کنون از یاری دانشمندان علوم انسانی فیض چندانی نبردهایم. با این حال نباید از کوشش ایستاد؛ این رویه اساس کار ماست. کوشش نارسا و توشه گیری از نظریات شخصی و داوریهای علمی، بهتر از توقف است.
در اینجا برخی از خصوصیات فردی انسانها که برای همه آشنا هستند، جنبهی نهانی دارند و تحت تأثیر ویژگیهای فرهنگی منطقه قرار نمیگیرند را متذکر می شویم:
1. در مکانهای بلند و مرتفع به انسان احساس انبساط روحی، اشتیاق به حرکت، آزادی از قیدوبند و یک نوع احساس قدرت دست میدهد.
2. تودههای عظیم، در انسان احساس جاودانگی، قدرت و آرامش مرگ را برمیانگیزند.
3. ساختمان افقی آرامشبخش و آسایشآور است و حس دوری افق را ایجاد میکند.
4. بناهای عمودی نشان خشونت عمل و بناهای عمودی متعدد در یک نقطه، نشانی از ریتم، نظم و محدودیت دارند.
5. خطوط منحنی در یک ساختمان نشان ملایمت، گرمی، نرمی و لطافت است. برای نمونه، به آرایش مساجد قدیمی توجه کنید که از یک گنبد ظریف و یک منارهی استوار تشکیل میشود. کاپیتول ملی آمریکا و بنای یادبود واشینگتن نیز چنین هستند.
توجه به این عناصر اساسی، ما را به تحقیق در حدود افراطی انگیزههای محیط وا میدارد. این یک اصل پذیرفته شده است، «کسانی که نسبت به انگیزههای افراطی محیط حساسیت زیادی دارند، دچار وحشتهای بیمورد هستند». برای مثال، ترس از ارتفاع ــ که مبادا بیفتند یا ترس از فراخی برهوتی. با اینکه اینگونه احساس ترسها کلیهی افراد سالم را نیز احاطه میکند ولی تعداد محدودی هستند که تا سرحد مرض روانی به آن دچار میشوند. مطالعهی اینگونه احساسات افراطی ما را به درک بهتر هنجارها رهنمون میشود.
گرچه اینگونه احساسات در تمام نقاط جهان مشکلاتی بنیادی هستند، اما آنچه بهعنوان مشکلات مهم در مقابل هدفها و برنامههای معماری ایران خودنمایی میکند، اختلافات منطقهای و ملی هستند که از فرهنگهای مختلف ناشی میشوند. عدهی زیادی از انسانشناسان، روانشناسان و سایر دانشمندان بهوضوح اثبات کردهاند اشخاصی که به فرهنگهای مختلف وابسته هستند، ادراک جداگانهای به محیط مشترک خود دارند، زیرا پس از درک محیط، آن را در چهارچوب شرایط فرهنگی خود تعبیر میکنند. بنابراین تحت شرایط روانی مشترک، یک نفر ایرانی دارای همان عکسالعملی نخواهد بود که به طور مثال یک نفر چینی، اسکیمو، آفریقایی یا انگلیسی از خود بروز میدهد و همین تفاوتهاست که در توسعهی معماری ملی میتواند حائز اهمیت باشد. تحقیقات بسیار زیادی در روانشناسی فردی لازم است تا معمار، هم خود و هم مشتریان خود را نیک بشناسد.
با این حال ملتها منشهای فرهنگی خود را به طور دستهجمعی بروز میدهند که برخی از این خصوصیتها و منشها چه از سنتهای تاریخی، مذهبی و اقلیمی سرچشمه گرفته باشند و چه از ضرورتهای اقتصادی در این زمینه که مردمشناسان و جامعهشناسان کمکهای شایانی به آن ارزانی داشتهاند. همچنین آثار شعرا و هنرمندان ملی را که احساسات و تعابیر الهامبخش آنها غالباً نادیده گرفته شده، باید مورد توجه قرار گیرند و از آنها در کار معماری استفاده شود؛ به طور مثال ــ شاید در این مورد به من هم خرده بگیرند ــ من تصور میکنم که جامعهی ایران، تمرکزگرا یا بهاصطلاح اهل فن، جامعهمدار است؛ به این معنی که مردم این سرزمین علاقه دارند دور هم جمع شوند و از روابط متقابل اجتماعی بهرهمند شوند. یک نفر آمریکایی بسیار علاقه دارد که بهتنهایی در دل جنگلهای خلوت چادر بزند و از آرامش تنهایی انفرادی لذت ببرد؛ آمریکایی از تجمع منزجر است، در صورتی که فرد ایرانی ترجیح میدهد با اهل خانه فرشی و سماوری ببرند و در جوار سایر خانوادهها کنار نهر آب و زیر سایهی درختان بنشینند و به گفتوگو و شادی بپردازند. در واقع تنها کنارهی نهر، عطش اشتیاق او را تسکین نمیدهد چرا که علاقهی مفرط او به آب تا آن حد است که میخواهد درون آن باشد، نه کنار آن. اگر نهر کمعمق باشد، تختی درون آن قرار میدهد و وسط جریان آب، جزیرهی کوچکی میسازد و از صدای شرشر آب که در اطرافش جاری است، لذت میبرد. اینگونه صحنهها را که فکر میکنم خاص ایران باشد، در سربند فراوان میتوان دید.
از طرف دیگر ــ شاید هم به دلیل مقابله با شرایط سخت اقلیمی بوده که ــ ایرانی در گوشهای از باغ خود خلوت میکند و در بحر زیبایی کنترل شده، برای گفتوگوهای فیلسوفانه، توشهی اندیشه میچیند. از این خصلتهای فرهنگی و موارد مشابه است که طرح محیطهای بومی شکل میگیرد.
تـا کنـون به انـدازهی کافـی دربـارهی مـردم و اهمیـت شناخت آنها، چه جمعی و چه فردی، صحبت کردیم؛ حال به سنتهای بزرگ معماری تاریخی خواهیم پرداخت.
اگر کپیبرداری از ظواهر معماری گذشته شکست و ناکامی به بار میآورد، پس چه باید کرد؟ از آثار گذشتگان چگونه باید سود جست؟ معماری جدید را بر چه اصلی باید بنا نهاد که در عین تجدد و ادامهی سنتهای ملی دچار مکث و توقف نشود؟
با اندکی توجه به آثار بزرگ گذشتگان میبینیم در قلمرو ساخت بناها، ظرافت و سادگی، با استفاده از توالی دقیق در مقیاس غنای تزئینات هندسی (که از نظر بصری همتای آثار باخ می باشد) و خوشنویسی (که چشم از تماشای آن سیر نمیشود) غرور و عظمت، لطافت و وضوح بیان در یکایک ساختمانهای قدیمی، ادغام تفکیکناپذیر بنا و دورنما (بهویژه آنهایی که باغ دارند)، استفاده از آب در زمینهای بایر بهعنوان نمادی از حیات، به قدری نبوغ به کار رفته است که بیاختیار شگفتزده میشویم. اینها و بیشتر از اینها جزء اصول اساسی به شمار میروند. این اصول وقتی که در چهارچوب شرایط فرهنگی یک جامعهی یکپارچه شکل بگیرد، به نوبهی خود، معماری خاص یک ملت را به وجود میآورد (مسجد شاه اصفهان [مسجد امام فعلی] نمونهی خوبی است).
در اینجا باید گفت که در مورد یکی از خصوصیات بومی معماری ایران، کمتر صحبت و بهندرت مطلبی پیرامون آن چاپ شده و در اختیار جهانیان قرار گرفته است؛ آنچه ما میدانیم معمولاً محدود است به کاخها، مسجدهای بزرگ پلهای عریضی که وظایف و عملکردهای متعدد دارند، باغها و میدانهای چوگانبازی، سلسله کاروانسراهای شگفتانگیز که تقریباً بیست قرن به هتلهای زنجیره ای هیلتن تقدم دارند، و بالاخره بازارهایی که احتمالاً از آنها در طرح مجموعه فروشگاههای مسقف غرب تقلید شده است؛ اما آنچه نمیدانیم و آنچه که اهمیتش آشکار نشده است، شهرهای کوچک و پراکندهای است که از شهرهای بزرگ بسیار دور افتادهاند و اطلاعات ما دربارهی آنها به تعداد اندکی عکس و تصویر محدود میشود. این تصویرها خیرهکننده هستند. در آنها یک معماری بومیِ «بدون معمار» میبینیم و شهرهای کوچکی که ناآگاهانه در طی قرنهای متمادی توسعه یافتهاند ولی به طرز شگفتانگیزی با آبوهوا و فرهنگ بومی سازگارند. این وضعیت را در ترمینولوژی فنی جدید «مگا استراکچر» [ابـَرسازه] مینامند؛ یعنی یک شهر در زیر یک سقف ــ سقف این شهر بسیار خیالانگیز، غلطان و گنبدیشکل است که در برخی جاها بادگیرهای بلندی از درون آن درآمده و پنجرههای مشبکی برای نور و هوا دارد و گاهی هم حیاط روبازی به آن اضافه شده است. از اینگونه شهرها که از نظر درونمایه و تنوع غنی هستند، میتوان به یک تفکر طراحی در مقیاس بزرگ پی برد و فهمید که فضای بین ساختمانها خیلی مهمتر از تکتک ساختمانها میباشد. این فضا همچون فضایی نیست که بعد از اتمام ساختمانها باقی میماند.
گذرها، مکانهای تجمع، مناظر و مرایا و توالی واحدهای ساختمانی، یا آگاهانه طراحی میشوند یا در طول سالیان طولانی به دست نسلهای جدید شکل میگیرند. خیابانها، خانهها، بازارها و مسجدها چنان ترکیب شدهاند که گویی همه را بر اساس طرح واحدی ساختهاند. انسان به هرجا برود از گرمای آفتاب و باران و بادهای سرد در امان میماند؛ در عصرِ روزهای گرم، این سقف، درِ خود را بر روی نسیم خنک و ماه و ستارهها باز میکند. متأسفانه در طراحیهای مبتنی بر مفاهیم اجتماعی، اصلاً از طرح این شهرها استفادهای نمیشود و مزیتهای آنها نادیده انگاشته میشوند. قرنها زندگی در این دهکدهها و توسعهی آنها به مرور زمان میتواند دلیل قانعکنندهای باشد که در آینده نیز از طرح آنها استفاده کنیم ولی نظر ما این نیست که همچنان از گِل و حصیر استفاده شود، بلکه اصل مطلب، توجه به مفاهیم است. کاری که باید کرد، این است که روح این مفاهیم را در کالبد فضاهای معماری امروزی و مکانیکی جدید بدمیم.
پس گفتیم که چگونه باید طرح معماری را بر پایهی رفتارهای انسان قرار داد. همچنین به معدودی از اصول و مفاهیمی اشاره نمودیم که میتوان در نتیجهی مطالعات دقیق سنتهای بزرگ معماری ایران به دست آورد. اکنون به چگونگی کاربرد تکنولوژی و علوم جدید در معماری میپردازیم.
نخست با توجه به مهارت فنی آشکار که در گنبدها، پلها، سدها و صرفهجویی در مصالح دیده میشود و همچنین با ملاحظهی فنون و شگردهای نبوغآسایی که به منظور محافظت در مقابل تغییرات شدید آبوهوای نامساعد ایجاد شده است، این سؤال مطرح میشود که دیگر چه نیازی هست که به تکنولوژی بیگانه تمسک جوییم؟ نخستین دلیل این است که بخواهیم از اتلاف انرژی انسان جلوگیری کرده و در تکثیر آن بکوشیم.
انسان ذاتاً در تولید انرژی، ماشینی با بازده کم است. هر انسان بالغ روزانه 2200 کالری مواد خوراکی، چهار پوند آب و 30 پوند هوا مصرف میکند، پنج پوند آب دفع میکند و 12 ساعت کار میکند (که معادل یک کیلووات ساعت انرژی است). اگر انسان از وسایل فنون مکانیکی یا سایر منابع انرژی استفاده نکند، بهسختی ممکن است به حیات خود ادامه دهد. حتی انرژی حیوانات اهلی نیز در افزایش حداقل فراوردههای غذایی، تهیهی پناهگاه و پوشاک، کمک چندانی نمیرساند. بهعلاوه، حفظ بقا که «زندگی کردن» نیست. سطح زندگی فیزیکی از «تقسیم انرژی (که بر حسب کیلووات ساعت محاسبه میشود) بر واحدهای جمعیت» به دست میآید. نتیجه اینکه شرط لازم برای بهبود کیفیت زندگی، ترقی وسایل تکثیر انرژی و افزایش منابع اولیه است. شکی نیست که فنون قدیمی دیگر به درد نمیخورند.
نکتهی مهم دیگری که میخواهم دربارهی تکنولوژی، بهویژه تکنولوژی بناسازی، خاطر نشان کنم، این است که توسعه و کاربرد این تکنولوژی هنوز به مردم محتاج است ــ مردمی ماهر. ناگفته پیداست که مراد از مردم ماهر، طراحان تحصیلکرده و آزموده، معماران، مهندسین و مدیران فنی است. […] چیزی که در کشورهای در حال توسعه فراموش میشود، تعلیم و تربیت کارگر ساختمانی است. ما در ایالات متحده آنها را «مکانیک ساختمانی» مینامیم. اینان لیست طویلی از مهارتهای فردی خاصی را پوشش میدهند که جمعاً با سایر کسانی که در این رشته کار میکنند تحت عنوان لیست «مشاغل ساختمانی» شناخته میشوند. همچنین سنگتراش، نجار، تراشکار، نقاش، لولهکش، الکتریکی، تنظیمکنندهی شوفاژ، سیمانکار، مهندس آسانسور، متصلکنندهی تیرآهن، روکار، کاشیکار و گروهی دیگر از این دست برای انجام امور ساختمانی لازم هستند و بدون وجود آنها بناسازی جدید ممکن نیست. در ضمن، آنها همان «پیشهور»های سابق نیستند.
آنها «افزارمندان» قدیمی که به طور انفرادی و با دست خود کار هنرمندانه ارائه میدادند هم نیستند. این کارگران معماری، که مورد گفتوگوی ما هستند، تنها بخشی از تولید انبوه میباشند. این صنعت از معادن و جنگلها آغاز میشود و به کارگر کارخانه و در پایان به دست سوارکنندگان اجزاء حاضر در محل ساختمانی میرسد. تربیت اینگونه مکانیکهای ماهر، نیازمند یک کوشش عظیم ملی است ولی امروزه در این زمینه، بهویژه در نقاطی از جهان که این کوششها شدیداً مورد نیاز است، هیچگونه فعالیتی دیده نمیشود.
راه دستیابی به کارگران مجرب ساختمانی چیست؟ بیتردید ایجاد مدارس حرفهای و توسعهی آموزش در محل کار. اما فقط دسترسی به اینگونه مدارس و تعلیم در محل کار کفایت نمیکند، بلکه مسئلهی اصلی پیدا کردن کسانی است که اینگونه مشاغل را بپذیرند. در میان ملتی که تعلیم و تربیت را سرآغاز نیل به توسعه تلقی میکند، تنها تعداد معدودی کور ذهنان را میتوان یافت که مشاغل کلاسیک و قدیمی را بر پیشرفتهای جدید ترجیح میدهند. آنها اکثراً به عناوین دکتر، پروفسور، مهندس یا معمار با نظر احترام و علاقه مینگرند. این یک مسئلهی اجتماعی است و مسألهی مقام و موقعیت است. در کشورهایی که صنایع ساختمانی پیشرفت زیادی کردهاند، کارگر ساختمان به کار خود افتخار میکند. این کار آیندهی خوبی دارد و ازینرو مورد احترام است.
کارگر ساختمانی از اعضای طبقهی متوسط جامعه به شمار میرود و این طبقه احساس غرور و مسئولیت میکند. در آمریکا کلاه ایمنی کارگر ساختمانی نشان تشخص است و او آن را با احساس غرور به سر میگذارد. این رفتارهای اجتماعی که مورد بحث ماست، طی مدت طولانی شکل گرفتهاند. به همین سبب در جایی که چنین خصلتی به چشم نمیخورد، من نمیتوانم سریعترین راه نیل به آن را ارائه بدهم.
با این حال، اعتقاد راسخ داریم که نباید از کوشش باز ایستاد و به فعالیت در این زمینه بهعنوان بخش لاینفک ایجاد تکنولوژی جدید در صنایع ساختمانی ادامه داد.[…] ملت ایران تاریخی طولانی و پرافتخار دارد که در تمام جهان بیبدیل است. احساس هنری این ملت که قرنها طراحی خلاقانه گواه آن است، قدرت مردم این سرزمین، منابع طبیعی زیر زمین و روی زمینِ این خطه، دوراندیشی و بصیرت خردمندان این آبوخاک همهوهمه حکایت از یک آیندهی درخشان در زمینهی معماری میکنند که فقط شایستهی گذشتهی افتخارآمیز ملتی بزرگ است.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.