موضوع تمبر
رستاخیز
حزب رستاخیز ملت ایران سرشناس به «حزب رستاخیز» به عنوان تنها حزب فراگیر، به دستور محمدرضاشاه پهلوی در ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ خورشیدی تشکیل شد.
پس از اعلام تشکیل حزب همه حزبها و سندیکاهای مجاز ایران مانند حزب ایران نوین، حزب مردم، حزب پان ایرانیست و حزب ایرانیان موظف شدند به حزب رستاخیز بپیوندند و به عقیده بسیاری تشکیل حزب رستاخیز تیر آخری بر مشروطیت بود. نظام شاهنشاهی در قدم بعدی تمام کارمندان دولت را مجبور به عضویت در حزب نمود. حزب که هدف خود را افزایش کمیت اعضا قرار داده بود در سال ۱۳۵۴ دو میلیون و چهارصد هزار نفر و در سال ۱۳۵۵ پنج میلیون و چهارصد هزار نفر را به عضویت کانونهای گوناگون خود پذیرفته بود. با این حال افرادی که عضو حزب بودند، تنها نام خود را در دفاتر حزب وارد کرده بودند و عملاً گامی در جهت اهداف واقعی حزب برنمیداشتند.[۱]
حزب رستاخیز ملت ایران
|
|
---|---|
بنیانگذار | محمدرضا پهلوی |
بنیانگذاری | ۱۱ اسفند ۱۳۵۳ |
انحلال و برچینش | ۳ مهر ۱۳۵۷ |
مرام سیاسی | سکولاریسم[نیازمند منبع]، پادشاهی خواهی، ملی گرایی ایرانی [نیازمند منبع] |
طیف سیاسی | غیرفعال |
ساختار و تشکیلات
حزب بر پایه سه اصل تشکیل شد: نظام شاهنشاهی، قانون اساسی و انقلاب شاه و ملت. صیانت از این اصول اصلیترین و مبرمترین وظیفه حزب قلمداد گردید.
دبیرکل حزب، که با نظر محمدرضا پهلوی انتخاب میشد، چند بار عوض شد. امیرعباس هویدا از آغاز تأسیس حزب تا کنگره دوم (۵ و ۶ آبان ۱۳۵۵)، جمشید آموزگار از همین تاریخ تا ۱۷ مرداد ۱۳۵۶، محمد معتضد باهری تا دی ۱۳۵۶، و جمشید آموزگار از این تاریخ تا ۶ شهریور ۱۳۵۷ دبیرکل حزب بودند و جواد سعید، آخرین دبیرکل، زمانی به این سمت رسید که حزب جز انحلال راه دیگری پیشرو نداشت. محمدرضا پهلوی در کتاب «پاسخ به تاریخ» از تشکیل این حزب به عنوان یک اشتباه یاد کردهاست.[۲][۳][۴]
تا سال ۱۳۵۳ شاه از نظام دو حزبی حمایت میکرد و همواره به مخالفان سلطنت اطمینان میداد که به هیچ وجه قصد ایجاد نظام تکحزبی ندارد:[۵]
اگر من دیکتاتور بودم تا پادشاه مشروطه، سعی میکردم مانند هیتلر یا آنچه امروز در کشورهای سوسیالیستی (کمونیستی) میبینید، رهبری یک حزب واحد و مسلط را به دست بگیرم[۶]
اما در سال ۱۳۵۳ ناگهان عقیده شاه تغییر کرد، حزب ایران نوین و حزب مردم را منحل کرد، حزب رستاخیز را تشکیل داد و گفت که در آینده دولت تک حزبی خواهد داشت. در ضمن گفت:
«کسی که وارد این تشکیلات سیاسی نشود و معتقد به سه اصلی که من گفتم نباشد، دو راه برایش وجود دارد: یا یک فردی است متعلق به یک تشکیلات غیرقانونی یعنی باصطلاح خودمان: «تودهای». یعنی باز باصطلاح خودمان و با قدرت اثبات:بی وطن. او جایش یا در زندان ایران است یا اگر بخواهد فردا با کمال میل بدون اخذ حق عوارض، گذرنامه در دستش میخواهد برود چون که ایرانی نیست، غیرقانونی است و قانون هم مجازاتش را معین کردهاست. یک کسی که تودهای نباشد و بی وطن هم نباشد ولی باین جریان هم عقیدهای نداشته باشد، او آزاد است، بشرطی که بگوید -بشرطی که علناً و رسماً و بدون پرده- بگوید که آقا من با این جریان موافق نیستم ولی ضد وطن هم نیستم. ما به او کاری نداریم.»[۷]
وی در پاسخ به انتقادات خبرنگاران خارجی که نظام تکحزبی را مغایر با پشتیبانی وی از نظام دو حزبی به شدت مغایر است گفت:
«آزادی اندیشه! آزادی اندیشه! دموکراسی، دموکراسی! با پنج سال اعتصاب و راهپیماییهای خیابانی پشت سر هم! دموکراسی؟ آزادی؟ این حرفها یعنی چه؟ ما هیچکدام از آنها را نمیخواهیم.»[۸]
هیچیک[نیازمند منبع] از مخالفان جدی رژیم پهلوی حتی به ظاهر هم درصدد تأیید حزب رستاخیز و عضویت در آن برنیامدند. ۱۰ روز پس از تشکیل حزب و تهدید مردم توسط محمدرضا پهلوی، سید روحالله خمینی که در تبعید (نجف) به سر میبرد، طی پیامی عضویت در آن را حرام عنوان کرد:
«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به استیصال مسلمین است و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است. دربارهٔ این حزب به اصطلاح رستاخیز ملی ایران باید گفت این عمل با این شکل تحمیلی، مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و درهیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد.»[۹]
ساختار حزب
حزب رستاخیز از دو جناح تشکیل میشد: پیشرو (که با نام پیشرو و مترقی یا پیشرو و ترقیخواه هم از آن یاد شدهاست) بهرهبری جمشید آموزگار و سازنده بهرهبری هوشنگ انصاری. ظاهراً قرار بود که نمایندگان دو جناح دارای دو طرز فکر مختلف، اما وفادار به اصول سهگانه حزب و معتقد به اجرای اساسنامه و مرامنامه باشند و در واقع گرایشهای مختلف سیاسی حزبهای پیشین وفادار به نظام، در این دو جناح متمرکز شود. رهبران جناحها را خود شاه تعیین کرد. جناح لیبرال نیز در خرداد ۱۳۵۷، به رهبری هوشنگ نهاوندی، پدید آمد. این جناح از نقد عملکردهای حزب رستاخیز شکل گرفت و اعضای آن به بررسی مسائل ایران میپرداختند که به گفته نهاوندی به پیشنهاد خود شاه تشکیل شده بود و غالباً «اپوزسیون اعلیحضرت» خوانده میشد.
ارکان حزب
عبارت بودند از: کنگره، کمیته ملی، شورای مرکزی و دبیرکل. بنابر مادّه دوم اساسنامه حزب، کنگره بالاترین رکن حزب بود و میبایست هر دو سال یک بار با شرکت نمایندگان شوراهای حزب، نمایندگان دو مجلس سنا و شورای ملی و کمیته ملی تشکیل میشد. کنگره حزب سه بار برگزار شد: ۱۰ و ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۴ (کنگره مؤسس)؛ ۵ و ۶ آبان ۱۳۵۵ (معروف به کنگره بزرگ)؛ ۱۴ دی ۱۳۵۶ (کنگره فوقالعاده، به مناسبت آغاز خیزشهای سیاسی ضد حکومت). شتاب رویدادهای سیاسی اجازه نداد که برای انحلال حزب نیز کنگره تشکیل شود.
نشریات حزب
عبارت بودند از: روزنامه رستاخیز، ترجمان اصلی حزب، به سردبیری مهدی سمسار، که از ۱۳ اردیبهشت ۱۳۵۴ تا اوایل آذر ۱۳۵۷ انتشار یافت؛ رستاخیز جوان؛ رستاخیز روستا؛ رستاخیز کارگران؛ رستاخیز هوایی (برای ایرانیان و فارسیزبانان خارج از کشور)؛ تلاش، که ابتدا زیرنظر هویدا منتشر میشد و در شهریور ۱۳۵۴ به جمع نشریههای رستاخیز پیوست؛ مبانی فلسفی رستاخیز، که ماهانه بهچاپ میرسید؛ و اندیشههای رستاخیز، که نشریه نظری حزب بود و دفتر سیاسی حزب به آن توجه ویژهای داشت، اما بیش از چند شماره منتشر نشد.[۳]
نخستین شورای مرکزی حزب رستاخیز، سهشنبه، دوم خرداد ۱۳۵۷ با پیام شاه ایران و با سخنان جمشید آموزگار، نخستوزیر و دبیرکل حزب رستاخیز آغاز شد. در این شورا در نخستین مرحله ۵۵ نفر اعضای دائم هیئت اجرایی از میان ۱۹۰۰ نفر شرکتکنندگان در شورای مرکزی برگزیده میشوند. وظیفهٔ اصلی شورای مرکزی تصمیمگیری در مورد مسایلی بود که از سوی دبیرکل، که نخستوزیر ریاست آن را برعهده دارد، به شورا ارجاع میشود. این شورا به تأیید صلاحیت داوطلبان شرکت در انتخابات دو مجلس و انجمنهای محلی نیز میپرداخت.[۱۰]
حزب رستاخیز ملت ایران سه سال بعد از تشکیل به عنوان یکی از پایههای حکومت مورد حملات مخالفین حکومت قرار گرفت و عملکرد آن باعث تشدید نارضایتیها گشت. سرانجام در پائیز ۱۳۵۷ به دستور خود حکومت برچیده شد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.